خدایا! . . . از نادانی و بیهودگی و از گفتار و کردار بد به تو پناه می برم . [امام علی علیه السلام ـ در دعای یوم الهریر در پیکار صفّین ـ]
®مصیبت نامه®
 RSS 
خانه
ایمیل
شناسنامه
مدیریت وبلاگ
کل بازدید : 81437
بازدید امروز : 14
بازدید دیروز : 6
........... درباره خودم ...........
®مصیبت نامه®
مصیبت
یه آدم دو تا چشم دارم دو تا گوش یه دهان با این وجود بیشتر حرف میزنم تا گوش کنم

........... لوگوی خودم ...........
®مصیبت نامه®
............. بایگانی.............
مصیبت نامه 1
مصیبت نامه 2
زمستان 1384
پاییز 1384
تابستان 1384
بهار 1384
زمستان 1383

..........حضور و غیاب ..........
یــــاهـو
........... دوستان من ...........
خاله شیدا
شب مهتابی
اکسژن
آدم فروش
هد هد سبا
آوای گیاه
ستاره سربی
کاهن آتش
jokes
امیر خان
صادقونه
عشق الاهی

......... لوگوی دوستان من .........





............. اشتراک.............
  ........... طراح قالب...........


  • قبرستان عشق

  • نویسنده : مصیبت:: 83/11/16:: 6:4 عصر

    یک شب

    که داشتم تو خیابونهای شهر عشق قدم میزدم گذرم افتاد به قبرستان عشق.

    خیلی قدیمی و متروکه بود. تعجب کردم. تا چشم کار میکرد قبر بود. برای هر قبر یک نماد بود. پیش خودم گفتم یعنی اینقدر دل شکسته و مرده وجود داره. همینطور که می رفتم متوجه یه دل شدم که انگار تازه خاک شده بود و نمادش نماد گل بود.

    جلو رفتم و دیدم روی سنگ قبر چند تا برگ افتاده. کنار قبر نشستم تا برایش دعا کنم. وقتی برگها رو کنار زدم دیدم اون دل همون کسی بود که باعث شد دل من خیلی پیشها بمیره. آره... دست تقدیر اینطور خواست کسی که دل من را شکسته بود حالا یک کس پیدا شده بود که باعث مرگ دل اون شده .

    از این قضیه زیاد خوشحال نشدم. ناراحت به خونه برگشتم. رو تخت دراز کشیدم. همینطور که تو حاله خودم بودم بغض گلومو گرفت. یک دفعه دیدم یکی در زد ولی منتظر جواب نموند. دوست و رفیق همیشگی غصه های من بود.

    گفت مرا دل فرستاده. اومد رو گونه هام نشست.

    اشک من بود


    نظرات شما ()


  • لیست کل یادداشت های این وبلاگ